در دفاع از ارزش های راه مصدق،

يعنی تاکيد بر خواست های آزادی، استقلال و

 دفاع از تماميت ارضی ايران ...

*****

پاسخ به ادعاهای کاذب آقای ناصر مستشار

 

هموطنی بنام آقای ناصرمستشاردرنوشتاری تحت عنوان "دردفاع از سیاستهای ضد ملی نمی توان پشت نام دکترمصدق مخفی شد" (1) به يک سری ازعملکردهای  نيروهای ملی ـ مصدقی معروف به ملیون دررد پيشنهاد رفراندم (امروز) ومخالفت با حمله احتمالی آمريکا به ايران در رابطه بر مسئله اتمی رژيم جمهوری اسلامی (در آينده) و نقش جبهه ملی درانقلاب 57 (درگذشته) را اشاره نموده اند، که جا دارد به عنوان يک فرد سوسياليست وملی ـ مصدقی پاسخی به اتهامات ايشان داده باشم.

يکی ازفوائد انقلاب شکوهمند 57 بیشک همانا شرکت جستن وعلاقمند ساختن بسياری از ايرانيان به مباحث سياسی و اجتماعی است. ولی جا دارد که ما فعالين سياسی نيز بعد ازگذشت سالها، کمی هم به اصول روزنامه نگاری و چگونگی تحرير مقالات سياسی  پايبند باشيم. البته منظورمن تنها آقای مستشار نيست و اين کمبود را خود نيز بعضاً احساس ميکنم، که چاره آن نيز تنها يادگيری اين فن است که اميدوارم روزی تمام فعالين سياسی ايران به حداقل اين فن آشنا گردند تا مباحث مطرح به شکل بهتروکاملتری مورد نقد وگفتگو قرارگيرند. متاسفانه اين نوشتار آقای ناصر مستشارازجمله آن نوشتاری است که نويسنده آن خواسته است تا با ارائه 4 برگ نوشتار، علل سقوط سلسله پهلوی، اشتباهات جبهه ملی درمقطع 57، بررسی آلترناتيوهای رژيم موجود، ازطرح رفراندم تا مقبول دانستن استفاده ازطرح 75 ميليون دلاری جورج بوش جهت سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی، علل يهودستيزی اروپائيان (علل که چه عرض شود که ايشان تنها يک علت را عنوان نموده اند وآن نيزآنکه، فردیکه عيسی مسيح رالوداده بود، یهودی بوده است و بنابراين همه اروپاييان يهودستيز هستند!!)، تضاد منافع بين اروپائيان وآمريکا و....را برای خوانندگان تشريح نما يد وآنجا که استدلالش قد نداده است، متوسل به شيوه تحريف نوشتارو« سازمان سازی» خيالی بر روی کاغذ شده است!!

 چه خوب بود اگرآقای ناصرمستشاردرنوشتارشان تنها به يک و يا دوجنبه يا مسئله مشخص اکتفا میکردنند تا موضوع بحث تا اين حد مغشوش نمیشد. به همين دليل نيز پاسخهای من به ايشان بشکل مختصر خواهد بود و ناچاراً ايشان ودگرخوانندکان گرامی را به نوشتارهای مختلفی درسايت سازمان سوسياليستهای ايران و دگر سايتها حواله خواهم داد.

آقای مستشاردرآغازبا اشاره به اعلاميه اخير سه نفر از فعالين جبهه ملی « سال ۱۳۸۵ سال  سرنگونی حاکمیت جمهوری اسلامی" (شعار از جبهه ملی ایران جناح داور پناه، ،قاسمی بمناسبت آغاز نوروز)» از جناح جبهه ملی آقايان داور پناه، قاسمی می پرسند که "با کدام نیرو می خواهید ج.ا. را سرنگون کنید؟" . سئوالی بجا و منطقی که آدمی انتظار دارد تا خود ايشان پاسخ و یا لااقل پيشنهادی مشخص در اين رابطه نيز ارائه دهند. ولی دريغا که آقای مستشار، خود نه تنها پاسخ ويا پيشنهادی شايسته درچنته ندارند، بلکه اول به سرزنش جبهه ملی میپردازد که چرا با ایده "رفراندم" مخالفت دارند و بعد هم عملکردهای جبهه ملی در برهه انقلاب را طوری بازگو میکنند که انگار تنها دليل انقلاب وبرآمدن رژيم استبدادی ج.ا. درايران بخاطر پشت کردن جبهه ملی به شاه بوده است، بدون اينکه در نظرگيرند که شادروانان  دکترغلامحسين صديقی و دکترکريم سنجابی، هردودرمذاکرات خود با شاه نهایت سعی خود را کردند تا بتوانند با ماندن شاه درايران به تحقق حاکميت قانون درايران دست يابند، ولی با شاه سرآن موضوع به توافق نرسيدند چرا که شاه نمیتوانست شرط اصلی آنان را که همانا عدم ترک کشورواقامت شاه درايران، ودخالت نکردن در امورحکومتی بود، را برآورده سازد. چرا که اين دو به نيکی میدانسنتد که خروج شاه از ايران در آن مقطع تاريخی به معنای سقوط رژيم بود. آنهم شاهی که خود صدای انقلاب را سه ماه قبل از سقوط ش شنيده و بدان اذعان داشت.

آقای مستشار، شما چه انتطاری ازجبهه ملی در آن برهه تاريخی داشتید؟ جبهه ملی با درايتی درست بر این امر واقف بود که ظلم و جور37 سال استبداد محمد رضا شاه را نمیتوان درعرض 37 روز(عمردولت شاهپور بختيار) جبران نمود. درسی که شادروان دکتر شاپوربختيار آن را نمی دانست و يا فکرمیکرد که ميتواند از پس آن برآيد. بايد صادقانه اقرارکرد که برای جبهه ملی رهيافت وتاکتيک ديگری جزائتلاف با آيت الله خمينی که از سوی مردم و تقريبأ تمام نيروهای چپ و راست مخالف رژيم شاه بعنوان رهبرسياسی انقلاب پذيرفه شده بود باقی نمانده بود.  آيا شما فکر میکنيد اگر جبهه ملی به جبهه متحد آنروزکه طيف چپ و راست را شامل بود (ازمارکسيست ـ لنينيستهای افراطی  گروه پيکار تا مذهبيون افراطی چون گروه فرقان  و همچنين  حزب توده ، سازمان چريکهای فدائی خلق ، سازمان مجاهدين خلق ، سازمانها و گروههای مختلف مائوئيست ...) نمی پيوست انقلابی در ايران رخ نمیداد؟!! شاد روانان دکترغلامحسين صديقی و دکتر کريم سنجابی، اين دوکهنه کارواز ياران مصدق، به خوبی میدانستند که با خروج شاه از ايران شيرازه مملکت از هم خواهيد پاشيد وازطرف ديگر شاه شاهان از طريق يک سرهنگ آمريکايی (رابرت هويزر) دستور خروج را دريافت کرده بود، چون آمريکا به لطف نابغه ای سياسی ( برژينسکِی، مشاورامنيتی جيمی کارتر) به درستی میدانستند که کار شاه تمام شده است. حال اگر طالبان سلطنت ( پهلویست ها) درايران به تئوری توطئه متوسل میشوند، دليل ناآگاهی ايشان ازسياست پيچيده دنيا است که با خوی ساده بينی ايشان جوردرنمی آيد و بناچارهمچو آقای ناصر مستشار رهی به افسانه ميزنند.

اجلاس گوآدولپ، جلسه اعمال اراده و برآورد  آرزوی کشورهای غرب نبود، که بالعکس قبول اجباری آنان ازاين اراده بزرگ ملت ايران بود که ديگر واقعاً از دست شاه خسته شده بودند، والا ، غرب تا مدتهای مديدی در ياری برای حفظ سلطنت در ايران کوشيد، ازجمله: ارائه دادن پيشنهاد اداره کشورازطريق شورای سلطنت تا 18 سالگی وليعهد سابق (که عملی نشد) تا اعلام حکومت نظامی و نخست وزيری يک نظامی (ازهاری) وشليک گلوله بسوی تظاهرکنندگان (که عملی شد).  

بعدها طالبان سلطنت ( پهلويست) وخود شاه خواستند دستورخروج اجباری شاه ازايران راعملی جهت جلوگيری از خونريزی جلوه دهد، انگاردرچشم  آن حضرات، کشتارچندين هزارانسان تنها در بین سالهای 56-57 ( که 17 شهريور 1357 ـ روز جمعه سياه در ميدان ژاله در تهران ـ تنها يکی ازروزهای شوم آن بود) کشتاری آنچنان "شاهانه" نبود.

آقای ناصرمستشارکمی هم عادل باشيد! شما ازسياسيونی که تازه اززندانهای شاه بيرون آماده بودندو در تمامی دوران بعد از کودتای 28 مرداد که بحث و مطالعه کتب سياسی ممنوع بود، چطورانتظارداريد که يک شبه تمامی مسائل سياسی (آنهم انبارشده درطول 25 سال) رابرای مردم تجزيه ـ تحليل (از کدام کانال و طريق ؟) وازآن مهمتر راه انتقا ل ازيک جامعه استبدادی به دموکراسی را به مردم بياموزند. آنهم در دورانی آنچنان بی ثبات که مردمانش چهره اما مشان را درماه میديدند و دشنامی بدتراز "ليبرال" درآن يافت نمیشد.

آن توهمی که ايرانيان درباره ملايان درآن مقطع ابرازمیداشتند ودرآخرسربه دخالت تام دين درسياست منتهی گرديد، تنها مختص به  «جبهه ملی ايران »  وطرفداران آن نبود. اکثرغا لب مردم ايران تصورمثبتی نسبت به روحانيون داشتند وهنوزهم اين احترام به آن دسته از روحانيونی که درسياست دخالت نمیکنند وجود دارد.

نگاهی بيفکنيد به نقش شيخ ميرزا شيرازی درلغوامتياز تنباکو. بياد آوريم که انقلاب مشروطيت بدون کمک دوآيت الله بزرگ منشی چوآيت الله محمد طبا طبا ئی وآيت الله عبدالله بهبهانی شايد هرگزپيروزنمی شد. حمايت وپشتيبانی آيت الله کاشانی ازستاره سياست ايران نوين، محمد مصدق، دراوایل جنبش ملی شدن نفت بسيارموثربود. سياستمداری نيزحرفه ای است مانند سايرحرفه ها. اگردوستان جبهه ملی صادقانه امروز اذعان دارند که درآنزمان "علم غيب" نداشتند بايد به صداقتشان آفرين گفت. درحاليکه شما ايشان را مسخره ميکنيد. شما این صداقت جبهه ملی را با طالبان سلطنت ( پهلويست ها) مقایسه کرده اید که هنوزکودتای 28 مرداد که اسناد آن را نیویورک تایمزدرسال 2000 منتشرکرده است را"قیام ملی" میخوانند (البته عده ای ازآنها زحمت کشیده وپس ازسالها فکرو مطالعه تازه همچومیرزا بنویسی بنام خانم الاهه بقراط درکیهان لندن به این سئوال رسیده اند که چرا دکترمصدق علیه خود کودتا کرده است!!) (2) 

آدم عادل بايد انتظارات مورد نظرازهرفردی را با امکانات موجود برای همان فرد جهت بعمل آورد ن آن انتظارات مقايسه نمايد. شما جوسياسی دوران  سلطنت محمد رضا شاه را در نظر بگيريد : دورانی که حق فعاليت سياسی  و اظهار نظر برای هيچ  فرد مخالفی  و حتی منتقدی در کشور ميسر نبود و جو سياسی بقدری رقيق بود که حتی توصيه خيرخواهانه دوستان خود شاه جرم محسوب ميشد ( اعلامِيه احمد قوام در رابطه با تغيير قانون اساسی  از طرف شاه در 1328 که به تبعيد وی در خارج و لاهيجان انجاميد ) و يا  انتشار مقاله ای با کمی شم و بوی سياست، سالها زندان با شکنجه را همراه داشت. درست مثل اين میماند که شما انتظار داشته باشيد تا يک پزشک که 25 سال تمام حتی يک بيماررامعالجه نکرده با شد و درتمام اين مدت حتی يک برگ از مجله ای علمی ـ طبی را ورق نزده باشد،  يک عمل جراحی  پيچيده قلب را با موفقيت بپايان ببرد. آقای ناصر مستشار فراموش کرده اند که طرفداران حبهه ملی ، حتی زمانيکه به يک تجمع سياسی در بيابانهای بين تهران و قزوين در محلی بنام « کاروانسرا سنگی » دست زدند ، از گزند و ضرب و شتم مأمورين ساواک و چماقدران رژيم شاه نیز درامان نماندند!!

علت اصلی وقوع انقلاب 57 همان استبداد محمد رضا شاه بود ورژيم کنونی حاکم بر ایران، وجودش را به هيچ کس بيشتراز خود شاه مديون نيست. تمام نيروهای اپوزيسيون اعم از دمکرات و غيردمکرات ، ملی و غير ملی ، کمونيست و ضد کمونيست ، مذهبی و غير مذهبی، همه و همه يا در سياهچالهای شاه بسر میبردند و يا در تبعيد. درميان بخت با ملايان بود که  رژيم شاه  کمتر، کنترلی درموعظه آنان درمساجد میکرد و حتی در « دربار» نيز جلسات روضه خوانی بپا می شد. خود آيت الله خمينی نيز تنها به لطف قانون نامرئی "عدم اعدام آيت الله" و شفاعت و پادرمیانی برخی از آيت الله ها و مراجع تقليد آنزمان از جمله  آيت الله شريعتمداری جان سالم بدر برد و ناگريز به تبعيد فرستاده شد. خود شاه مکراً درمصاحبات خود رک و بيشرمانه میگفت که هر کس با سياست او مخالف است بياييد گذرنامه بگيرد و کشور را ترک کند. سياستی که پاداش آن را درانقلاب 57 دريافت کرد.

آقای ناصر مستشار، شما ائتلاف  جبهه ملی با آيت الله خمينی را ضربه خوردن به وجهه جبهه ملی میدانید در حاليکه اين زنده ياد دکتر شاهپوربختياربود که خود با پذيرش پست نخست وزيری در آن جوّ سياسی راديکال که سنگ روی سنگ قرار نمی گرفت،  ازصف جبهه ملی  و مخالفين رژيم شاه جدا شد و شکافی در طرفداران آن  «جبهه» انداخت و  ناخواسته ، به محبوبيت آيت الله خمينی در آن مقطع تاريخی ، که قاطعانه بر موضع  مخالفت با رژيم شاه تاکيد داشت ، کمک کرد. آقای مستشار،  پذيرش پست نخست وزيری شاه یک اشتباه و سرپیچی از سوی دکتر بختيار نسبت به ارزيابی درست جبهه ملی از اوضاع سياسی آن روز بود وچه دليلی بهترازسقوط  دولت دکتر بختيار برای ثابت کردن این ارزیابی درست جبهه ملی . آقای مستشار، ايران قبل از سال 1357 و پيروزی انقلاب بهمن ، ايرانی مستقل نبود. جناب سرهنگ هويزر آمريکانی فرستاده ويژه الکساندرهيگ، با ورود خود به تهران درسوم ژانويه  1979 ، دستورامريکا مبنا بر بيطرفداری ارتش را به امرای ارتش ( از جمله ارتشبد قره باغی) ابلاغ نموده وخروج شاه از ايران را با لحنی تند  به خود شاه شاهان تکليف نمود. اينکه افرادی بعد از انقلاب آروزی موفقيت دکتر بختياررا داشته و دارند، امرديگری است و اگر کسی هم در اين ميان بايستی سرزنش گردد باز همانا خود شاه است و نه جبهه ملی. آقای مستشارشما حتما بايد نامه  سه نفر از فعالين و رهبران جبهه ملی به شاه در 22 خرداد  1356  را خوانده باشيد . نامه ای که اتفاقاً از سوی خود  دکتر  شاپور بختيا ر به همراه زنده يادان  دکتر کريم سنجابی و داريوش فروهر به شاه نوشته شده بود. در آن نامه هرسه باز با درايتی قابل به شاه هشدار داد ه بودند که در صورت ادامه ديکتاتوری شاه کار بجای باريک و بسيارراديکالی کشيده خواهد شد، بطوريکه هيچ کس نخواهد توانست ايران را از سراشيبی باز دارد . برای روشدن وضع سياسی ـ اجتماعی حاکم بر جامعه در آنزمان، من به لينک نامه سرگشاده رهبران جبهه ملی به شاه اشاره می کنم.(3) که باز شاه شاهان اين اعلام خطر رهبران جبهه ملی را ـ مانند ناخدای کشتی تايتانيک ـ  با گستاخی تام ناديده گرفت. آری اگر شاه در آن مقطع تاريخی بجای جمشيد آموزگار از جبهه ملی دعوت به تشکيل دولت ميکرد شايد راه نجاتی برای خود پيدا میکرد ولی دی ماه 57 کار شاه تمام شده بود و بقول آقای منصور بيات زاده (مصدقی و مصدق شناسی بس آگاه که بتازگی اثرگرانمايه ای در باره « دکتر محمدمصدق و راه مصدق » انتشار داده است) (4) سيل خروشان انقلاب درآن مقطع تاريخی دی ماه 57 بقدری تند بود که حتی اگر فرضاً دکتر مصدق هم درپست نخست وزيری قرار میگرفت، باز به سرنگونی شاه ختم پيدامیکرد.

آقای ناصرمستشارنمی دانم شما چه نوع پدرکشتگی با آقای  دکتر کريم سنجابی دارید ؟  شما ایشان را متهم به «جاه طلبی» میکنید، بدون اينکه کوچکترين مدرکی در اين مورد ارائه دهيد ، در حاليکه قبول سمت نخست وزيری شاه از سوی دکتر بختيار که با مخالفت حزب ايران و جبهه ملی  و تقريبأ تمام فعالين سياسی  و بخش بسيار بزرگی از مردم در آنروزگار روبرو شد ـ چون افکار عمومی بر اين نظر بود که هدف از نخست وزيری دکتر بختيار، نجات رژيم شاه است ـ ، را مورد تائيد قرار می دهيد، اما در رابطه با همين « دکتر سنجابی  جاه طلب »  مینویسید : « آقای سنجابی جهت جلب رضایت خمینی صرف میشد تاپست  نخست وزیری را از خمینی به چنگ آورد. امافقط 27 روز مقام وزارت امور خارجه نصیبش شد، که بعدهابه علت اعتراض به قانون قصاص مرتد شناخته شد وبطو ر مخفیانه سرزمین پدری خود را ترک کرد ومتاسفانه در غربت جان سپرد.»  ولی کوچکترين  توضيحی نمی دهيد که اين دکتر سنجابی « جاه طلب» چرا وبچه دليل فقط 27 روز در مقام وزير امور خارجه دولت موقت درمسند کار بود و چرا اصولا اگر« جاه طلب بود» از مقامش استعفا داد؟ شما اگر توجه به گفتارونظرات آيت الله خمينی قبل از سرنگونی رژيم شاه و پيروز شدن  انقلاب توجه کرده باشيد ـ من دراينجا به لينک متن  سخنرانی آقای خمينی که درآرشيو سايت سازمان سوسياليست های ايران موجود است اشاره می کنم تا اندازه ای به مسايل سياسی مطرح شده درآن زمان حاضربه ذهن شويد که درآنزمان آيت الله خمينی رهبرانقلاب دارای چه مواضع  سياسی بود و آن مواضع را به چه صورتی برای مردم  توضيح می داد و تبليغ می کرد!! از موضع ملی و دمکراتيک و يا بزبان ديگر از موضع « ملی ـ مصدقی » به  کدام بخش از گفتار آيت الله خمينی دربهشت زهرا، میتوانست ايراد وارد باشد ، که آنرا بحساب دکتر کريم سنجابی گذاشت؟!! (5) 

آقای ناصر مستشارشما فکر نمیکنید اگردکتر سنجابی تنها دنبال پست نخست وزیری بودند با آن هوش ودرايت مختص به خودشان، نقد را برنسیه ترجیح داده و بجای امید به یک پست نخست وزیری بس نامطمئن برای رژیم ملایان ، نخست وزیرشاه میشدند که بنظرجنابعالی ، بس با شکوهتربود و پرروغن. مگر نه اینکه شاه قبل ازدکتر شاپور بختیارازدکتر کريم سنجابی تقاضای پذیرش نخست وزیری کرده بود. دررژیم شاه با آن قحط رجال مختص خودش که حتی افراد توابی چون پرویز نیکخواه  را به خدمت میگرفت ، کافی بود تا آقای دکتر کريم سنجابی رهبر وقت جبهه ملی ايران دهن باز کند تا پست  نخست وزیری را از شاه دریافت کند، البته نه  نخست وزیری واقعی بلکه همچوهویدا نخست وزیری « بی اختیار». مردم ايران وتمام گروههای سياسی در آن مقطع تاريخی نسبت به پست نخست وزيری شاه، نظر خوبی نداشتند. جالبی سخن شما اینکه بلافاصله اقرارمیکنید که دکتر سنجابی بعد از27 روز از مقامشان استفعا میدهند چون خیلی زود به اهداف شوم آیت الله خمینی پی برد و از آن فاصله گرفت. که اگر بهمين بخش از گفتار خود صداقت داشته باشيد ، پس بايد قبول کنيد که چون آيت الله خمينی حاضر نشد به گفتار و تعهدهای قبل از انقلاب خود پايبند باشد ،  در چنان حالتی دکتر کريم سنجابی  چون حاضر نشد به  آرمان ها و اعتقادات خود  و راه مصدق پشت کند ، روی آن اصل به ادامه همکاری با ايشان پايان داد. حال چه ايرادی به چنين موضع شفاف و روشنی می تواند وارد باشد!! خیرآقا، این وکیل دلیرایران در دادگاه لاهه را با افراد بی پرنسیب و پول پرستی همچو سفیراسبق ایران در آمریکا، اردشیر زاهدی (که حتی پس از انقلاب هم حاضر به ترک ساختمان سفارت ایران در واشنگتن نبود) مقایسه  نفرمائيد. آقای ناصرمستشار، حافظه تاريخی را نمی توان با جعل کردن اسناد و وارونه جلوه دادن حقايق و تفسير های غلط و بی پايه تغيير داد!! قضاوت تاريخ در رابطه با عملکرد دکتر کريم  سنجابی در مقطع تاريخی سرنگونی رژيم شاه و پيروزی انقلاب بهمن 1357 بطور حتم مثبت  خواهد بود!!

آقای ناصر مستشار در نوشته خود به درستی عدم پايبندی ما ايرانيان به سکولاريسم را علت اصلی اختناق درايران امروز میداند که کاملا با ايشان  موافقم.  وی به درستی و با  اشاره به سکولاریست بودن دکتر مصدق تاکيد می کند، اما جبهه ملی را به نقض سکولاريسم متهم مینماید، تنها به صرف اینکه جبهه ملی وارد ائتلاف با آیت الله خمینی گشته بود!!

 جهت اطلاع آقای ناصر مستشار عرض کنم که سکولاريسم، به معنای جدائی نهاد دین از نهاد دولت است، اما اين جدائی  به معنای محرومیت  « روحانیون»  ازسیاست نیست چه برسد به ائتلاف سیاسی با روحانیون. روشن است که چنين حالتی را نبايد با « دولت مذهبی » يکسان و برابر دانست. روحانيون در مقابل قانون همچون ديگر شهروندان  جامعه دارای حقوق مساوی و برابرهستند و در جامعه سکولار ازحقوق ويژه برای روحانيون و اداره کشور از طريق  قوانين آسمانی ، خبری در ميان نيست ! « کشیش با نداویک » تا همین سال گذشته به مدت چند سال نخست وزیرکشورنروژ سکولار بود و مقام صدراعظمی آلمان سالها ی سال دردست حزب دمکرات ـ مسیحی آن کشور بوده ودر مقطع کنونی هم هست (خانم  دکتر آنجلا مرکل). در ثانی همان قانون اساسی مشروطیت که جبهه ملی بدان پایبند و مبلغ آن بود، برای 5 تن از علمای طراز اول کشور حقی مانند « حق وتو»  قائل بود. شما که درسکولاریست بودن دکتر مصدق ایمان دارید ، لطف کرده و بنگرید که در همان دوره دمکراتیک و سکولارحکومت مصدق، رئیس مجلس شورای ملی ايران  در يک دوره را یک روحانی (آیت الله کاشانی) عهده دار بود. رابعاً به گفته خود آیت الله منتظری ـ رئيس اولين مجلس خبرگان ـ ، فکردخل دادن ایده ضد دمکراتیک و ضد سکولار « ولایت فقیه »  و حکومت مذهبی به اصرارخود آیت الله منتظری و حسن آیت  ـ پس از پيروزی انقلاب و رفراندوم 12 فروردين 1358 ، در مجلس خبرگان به قانون اساسی جمهوری اسلامی افزوده شد و خود آیت الله خمینی این چنین اهدافی را به هر دلیلی ـ در مقطع تاريخی انقلاب ـ ، دنبال نمیکرد.  عملی که آیت الله  منتظری و بسیاری دیگر ازآیات عظام با وجدان از آن کارشان که بر خلاف وعده هائی که قبل از انقلاب بمردم ايران و گروه های سياسی ايرانی داده بودند ـ سخت پشیمانند. 

از دگر نقاط ضعف برهان آقای مستشاردرآن نوشتار، همانا آسمانی والهی خواندن نقل قول سايرين است. ايشان درنوشتار خود بعد ازهراتهامی، با ذکرجمله قصار ازيک شخصيتی سياسی (مثلاً هلموت اشميت و يا ابولحسن بنی صدر) استدلال و به خيال خود قضيه را ثابت نموده اند. درست مثل اينکه سخنان اين آقايان  وحی الهی بوده و  حقيقت محض می باشد ـ البته در زمانی که وی  خيال کند  که با توسل به نقل قول چنان اشخاصی ، می تواند خواست خود را بخوانندگان نوشته خود حقه کند! بدون اينکه به اين مسئله توجه داشته باشد که سخن هرکس در يک زمان مشخص تنها نظروعقيده همان شخص را درهمان زمان مشخص بازگو ميکند و بس. علاوه برآن توصيه من به آقای ناصر مستشاراست که هيچگاه حس « نقدانه »  را درخود نکشند بخصوص اگر اين کلمات قصار از دهان يک سياستمدار بيرون پريده باشد. (در زبان محاوره ای دانمارک اغلب مردم بجای صفت "دروغگو" کلمه "سياستمدار" را بکار ميبرند).

مثلاً آقای مستشاردرجائی 5 نقل قول ازهلموت اشميت، صدراعظم اسبق آلمان می آورند :

"هيچ چاره‌اي نداريم، بايد ايران جديد را بپذيريم" گفت‌و‌گوي هلموت اشميت، صدراعظم اسبق آلمان درخصوص ايران با آبندبلات، ايرانيوز" برگرفته از گویا نیوز"

*برنامه‌هاي اتمي ايران، تهديدي فراگير براي صلح محسوب نمي‌شود
* صحبت‌هاي آقاي احمدي‌نژاد تهديدآميز است، اما اين مساله ارتباط خاصي با مسائل اتمي اين كشور ندارد

* ما بايد با ديده اغماض به ايران نگاه كنيم

* نمي دانم چطور مي‌توان از برنامه‌هاي ايران جلوگيري كرد

و بلافاصله به يک نتيجه گيری مهم ميرسند و آن اينکه " اروپائيان هميشه عقب ماندگی ايران را خواسته اند" (لابد ساير کشورهائی مانند آمريکا،ژاپن، کانادا، استراليا و يا کشورهای مسلمان همچون کشورهای عربی، ترکيه و پاکستان ...هميشه پيشرفت ايران را خواسته اند!!)  وبنظرايشان «  تنها اروپائیها بهره بسیاری از انقلاب ارتجاعی ایران برده اند.( آه بیچاره این ژاپنیها !!) چرا که در دوره (زمامداری) هلموت اشمیت تصمیم سرنگونی شاه در کنفراس گودالپ گرفته شد واظهار نظر کنونی ایشان در راه اتمی شدن ملایان بسیار تکان دهنده است!!»

اگرآقای مستشار وقت میکردند و به ارقام تجارت ايران با کشورهای خارجی نگاهی میافکندند ،میديدند که سهم تجارت ايران با اروپايئان پيش و پس از انقلاب 57 تقريبأ ثابت مانده است و کشوربازنده دراين ميان ايالات متحده آمريکا می باشد. که شايد خود توضيحی جهت پافشاری وعلاقه پرزيدنت بوش و کارتلهای نفتی آن کشور درسرنگون سازی رژيم جمهوری اسلامی باشد. آقای مستشاراگرکمی تأمل و کاوش ميکردند، شاید به این موضوع جالب توجه میکردند که رژيم شاه اولين نيروه گاه اتمی خود را دردوران صدراعظمی همين آقای هلموت اشميت از آلمان غربی خريداری نمود. با درنظرداشتن این امر، سخنان هلموت اشمیت زیاد هم جنجال انگیزنیست. اگرایشان اینچنین درباره مسئله اتمی ایران اظهار نظر نمیکردند، آیا فکرنمیکنید که ایشان راه فراربرروی عملکردهای پیشین خود را برخود می بست ؟ آیا خنده دارنبود اگرآقای اشمیت بجای توصیه قبول کردن یک ایران اتمی ، شخص و یا دولتی را دراین خصوص مورد مواخذه قرارمیداد؟ چرا که دراین صورت تمام کاسه و کوزه ها برسرخود اوخراب میشد، چراکه خود آقای اشمیت اولين فردی بوده است که ایران را دراین راه کمک نموده است. یا افکارعمومی آلمان او را به دوروئی متهم نمیکرد که : مردک درزمان صدراعظمی خود سعی دراتمی کردن ایران داشت ولی حالا یکشبه غصه اتمی شدن ایران را میخورد!!

و یا چرا دیگرعلل را جستجو نکنيم. اصولا درغرب چنین است که سياستمداران بازنشسته به مدیر عاملی و یا عضویت درکمیته های اجرائی شرکتها و کمپانیهای بزرگ تجارتی وصنعتی منصوب میشوند. آیا نمیشود تصور کرد که آقای اشمیت با این خود شیرینی نزد سران جمهوری اسلامی و گسترش فکراینکه دیگرکار از کار گذشته و ایران اتمی شده است، راه را برای برای صنایع اتمی آلمان جهت کسب قراردادی با ایران، نقش واسطه (لابی ایسم) را بازی میکند. من در باره فعالیتهای اقتصادی آقای اشمیت در آلمان اطلاع چندانی ندارم (در ضمن این چنین مشاغلی نیز غالباً تا حد امکان و زیادی مخفی نگه داشته میشود) و این حدس من به احتمال قوی در باره آقای هلموت اشميت اشتباه است ولی  منظورمن ازذکرآن تلاشی است تا شاید درآینده آقای ناصر مستشاروامثال  و همنظران ایشان ازاین تئوریهای توطئه دست برداشته و یک موضوع سیاسی را نه ازجنبه های مرموزانه و جیمزباندی، که ازجنبه های محتمل وعقلانی مورد برسی قرار دهند.  

ازاشتباههای ديگرآقای ناصر مستشاردراين مبحث کوچک اينکه ايشان بيکباره سخنان يک سياستمدار بازنشسته همچو هلموت اشميت را برابر با نظر تمام سران 50 کشور اروپايی قلمداد ميکند. انگار نه انگار که يکی ازمعروفترين ضعفهای اروپا همان چند دستگی و پراکندگی نظرات دراين قاره میباشد، که زبانزد همگان است. کافی است به موضع اروپا درجنگ امريکا درعراق نام برد. شايد هم حزبی آقای هلموت اشميت، صدراعظم پيشين آلمان آقای گرهارد شرودر، چند تره ای برای سياستمداربازنشسته ای همچو او خورد میکرد، ولی خانم آنجلامرکل چه، که صدراعظمی بس محافظه کارمیباشند. خلاصه اينکه اين چنين تفکری ـ يعنی قبول يک ايران اتمی از طرف يک سياستمدار بازنشسته وربط آن به سرنگونی شاه بدست همين شخص ـ آنقدرمضحک است که تنها به درد روزنامه کيهان (هم در تهران و هم آن ديگری در لندن) ميخورد!!

آقای مستشاردرآخر مقاله شان باز گریزی به کربلا زده و بناگاه سخن از مقبول جلوه دادن کمک مالی اجنبی بخصوص  بودجه اخیر 75 میلیون دلاری آمریکا مینمایید. واز همان آغاز مضحکانه سئوال میکنند: « آیا در برهه دیگری خود آقای‌ دكتر مصدق از حمایت آمریكا در مبارزه برای ملی كردن صنعت نفت بهره نگرفت؟»

حال کسی در این میان نیست تا به ایشان حالی کند که آقای محترم لطفا هنرسیاست دکترمصدق راکه همانا استفاده از تضا د بین دو دولت استعماری آمریکا و انگلیس بود را به حساب  دولت آمریکا ننویسید و در ضمن منظورتان رااز " حمایت آمریكا" صریح روشن بفرمایید. بیشک تنها فردی نخواهم بود که مشتاقانه منتظر رو کردن این سند تاریخی شما خواهم بود. ویا شاید هم منظورتان از" حمایت آمریكا " شرکت آمریکا در تحریم خرید نفت ایران برای فلج کردن اقتصاد دولت مصدق و یا اجرای کودتا 28 مرداد است که در این صورت و به شهادت تاریخ، درآنجا نه صحبت از "حمایت " که  "حماقت " آمریکا خواهد بود. چرا که امروزه به چشم میبینیم که آمریکا، قدرتمندترین کشوردنیا،  تازه پس از 53سال خواب زمستانی  تازه، دوزاریش افتاده و بهترین نسخه برای خاورمیانه را همان دمکراسی میداند . کاری که آن بزرگمرد تاریخ ایران در تمام دوره 28 ماهه حکومت خویش بدان عمل کرد. طولانیترین و ناب ترین دوره دمکراتیکی که ایران در کل تاریخ 2500 ساله اش آن راتجربه نمود که متاسفانه با آن کودتای شوم 28 مرداد  بپایان رسید.

آقای ناصر مستشار پس ذکراین "حمایت آمریكا" که امیدوارم خدا نصیب هیچ گرگ بیابانی هم نسازد ، میافزایند : « پیشنهاد جدید امریکا بسیار حائز اهمیت است .امریکا از سپرده های مسدود شده ایران می خواهد به ایرانیان کمک مالی برساند که در تقبل آن نمی توان درنگ ورزید!! » اول از هر چیز کافی است که به این هموطن گرامی یادآور شویم که دولت آمریکا تقریبا از اوایل سالهای 80 میلادی از اینگونه کمکهای مالی نموده اند. کافی است تا شما سراغ اینگونه کمکها رااز شاهزاده رضا پهلوی، منوچهر گنجی و بسیاری دیگر ازسازمانهای تکنفری طالبان سلطنت و برخی فرستده های راديو، تلويزيون وسايت های اينترنتی  بگیرید. دوم اینکه با اشاره به ضرب المثل آمریکاییها  که میگوییند "هیچکس به کسی بی دلیل وغرض نهارمجانی نمیدهد " ازآقای ناصر مستشار سئوال میکنم که این آمریکاییان چرا این چنین مبالغی را (بالغ بر بیش از 2 میلیارد دلار در عرض این25 سال ) را صرف اینگونه کارها میکنند؟ همان آمریکای بدحساب و خسیسی که بعضاً سالهای سال حق عضویت  خود در سازمان ملل متحد و یا سایرکمکهای مالی را که متعهد به پرداخت آنها شده را نمیپردازد. بطور حتم از روی عشق و محبت به ما ایرانیان نیست (کافی است به برخورد آنان با ایرانیان بخصوص در بدو ورود بدان کشور اشاره شود). پس حتماً هدفشان کسب و یا تقویت منافعشان در ایران و منطقه خاورميانه است که این چنین دست و دلبازی میکنند. توصیه من به آقای ناصر مستشار و امثال ایشان این است که لطفاً تا مشخص نشدن ونسنجیدن این اهداف به هیچ ایرانی اندرز مزدوری نفرمایند. درست بهمان علت که یک آدم عاقل بدون تأمل هیچ وجه نقدی و کلانی را از هیچ کس تا دانستن علت و هدف غایی آن قبول نمیکند. مگر کمک شاه به کردهای بارازانی ساکن درعراق در دهه 70 میلادی، هدفی جز قبولاندن عراق برای به رسمیت شمردن حقوق قانونی و به حق ایران دراروند رود نبود؟ همان شیوه ای که صدام با ناکامی درمورد سازمان مجاهدین خلق آقای رجوی و بانو بکارگرفت.

بله همانطور که خود آقای مستشار اشاره کردند « لنین با کمک مالی دولت پروس آلمان به پیروزی رسید» چون لنین ودولت پروس آلمان سخت بهم احتیاج داشتند و بقول معروف به هم نان قرض دادند. دولت پروس توان ادامه جنگ در دو جبهه را نداشت و خواستار آتش بس با تزار روسیه بود و لذا به لنین اجازه عبوراز خاک خود را داد تا از طریق آلمان به فنلاند و به سن پطرزبورگ رفته و با انقلابی بلافاصله به جنگ با پروس خاتمه دهد. البته درقرارداد صلح هم، تروتسکی نماینده دولت نوین شوروی، به گفته خود درکتاب خاطراتش، مجبوراً سرزمینهای بس بسیاری را به دولت پروس واگذار کرد. سئوال دوباره من از آقای مستشار این است که در مقابل این قرض کردن این نان "75 میلیون دلاری از آمریکا" ، ما ایرانیان باصطلاح اپوزیسیون جمهوری اسلامی چه نا نی را درمقابل باید به آمریکاییها پس بدهیم؟ و یا آمریکا بعدها چه انتظاری از ایران آینده خواهد داشت ؟ آیا باز رژیم ویا دولت آینده ایران باید درمقابل این کمک،  مانند رژیم شاه نوکر وژاندارم آمریکا درمنطقه شویم؟ تازه چه کسی میگویید که دریافت کمک از اجنبی در چشم مردمان ایران مقبولیت دارد؟  نظرمردم ایران را در باره  آقای مسعود رجوی و بانو رجوی  را که حتماً میدانید. و این تنها مختص ایرانیان نیست. مردم عراق چگونه  احمد چلبی ـ  کسی  که  سالها مرتب از آمریکا پول میگرفت تا  « کنگره ملی  » عراق را تاسیس نما ید را تحویل گرفتند؟ مگر نه اینکه مردم عراق ازاو بعنوان نوکر آمریکا نام میبرند ؟

گذشته ازاینها آقای ناصرمستشاربرای "حلال" جلوه دادن اینگونه کمکها، بدروغ اعلام میدارند که آمریکا این 75 میلیون دلاررا " ازسپرده های مسدود شده ایران" برداشت کرده است تا این پولها ی آمریکایی را پول وطنی جلوه دهد ، در حالیکه نه درلایحه مصوبه  و نه درسخنان خانم رایس، وزیرخارجه آمریکا،  سخنی  از " سپرده های مسدود شده ایران" درمیان نیست. فرضاً هم که این ادعای اقای ناصر مستشار صحت داشته باشد، آیا آقای ناصر مستشارمیتوانند توضیح دهند که دولت آمریکا برطبق کدام قانون موجود درایران و يا جهان این اجازه را به خود میدهد تا به دلخواه 75میلیون دلار از دارایی و سرمایه ملت ایران راجهت رسیدن به اهداف شوم خود مصرف کند. آیا این کاردولت آمریکا علاوه برخیانت درامانت و دزدی، خدشه ای براستقلال ایران محسوب نمیشود که بدون اجازه ازمردم ایران خودسرانه ثروت ملت ایران را بین طرفداران ايرانی خود تقسیم مینماید ؟

حال که سخن از امانت آمد، بد نيست تا اشاره کوتاهی هم به شيوه ومتد کارآقای ناصرمستشارو امانت داری وی در نقل قول نظرات مخالفين بنمايم. ایشان درمقاله  مورد بحث مندرج در سايت « عصرنو»  مینویسند :

« جناح راسخ وبیات زاده از جبهه ملی میگویند:

"اگر خبر مندرج در « سايت بازتاب»، در باره « ريش سفيد رفراندوم»، « دروغ پراکنی» است، ولی شرکت آقايان علی افشاری و اکبر عطری ـ « جوانان رفراندوم» ـ ، در جلسه سخنرانی درساختمان « کنگره آمريکا» بدعوت بنياد اف دی دی ، يک واقعيت انکار ناپذير است!!

آيا لازم  نبود تا  در کنار  تکذيب آن خبر و افشای کارگزاران «سايت بازتاب» ، همچنين چند جمله نيز در رابطه با کردار « جوانان رفراندوم» ـ آقايان علی افشاری و اکبر عطری ـ نوشته می شد و از عملکرد آن جنابان فاصله گرفته می شد؟!"»

 آقای ناصرمستشار هیچ توضيحی برای خواننده نوشتارشان نداده اند که اصلاً هدف ایشان از ذکراین نقل قول چه بوده و یا اینکه ایشان درصدد ثابت کردن و يا غلط شمردن کدام نظريه  و یا سندی بوده اند. فوقش می توان چنين نتيجه گرفت که ايشان با توسل به چنين شيوه کاری همچون تاريخنويسان طالبان سلطنت (پهلويست ها) در مغشوش جلوه دادن نظرات مخالفين عمل کرده است . ولی برای يک خواننده کنجکاو اين سئوال می تواند مطرح شود که آن جملات از کدام « مأخذ»  نقل قول شده است، چون آقای ناصر مستشاردرمقاله خود بدون ذکر تيتر نوشته مورد استفاده،  آن نوشتار را به « جناح راسخ و بيات زاده از جبهه ملی » ربط داده است ؟ در حاليکه:

 

1 ـ  نقل قول بالا بخشی از بيانيه سازمان سوسياليست های ايران ( سوسياليست های مصدقی) می باشد ، که تحت عنوان « در رابطه با توضيح دکتر محمد ملکی  در باره  خبر  " سايت بازتاب"  مبنی بر دعوت سنای آمريکا از ايشان »  انتشار پيدا کرده است . در آن بيانيه سعی شده است تا  سياست دوپهلوی آقای دکتر محمد ملکی ، فردی که يکی از 8 نفر  امضاء کنندگان بيانيه « فراخوان رفراندوم » هست، را افشاء  کند ، چون جناب دکتر ملکی در نوشته ای  که درتکذيب خبرمندرج درسايت « بازتاب » در باره دعوت سنای آمريکا از ايشان ، انتشار داده بود ، سعی کرده  بود با پرخاش به نويسندگان سايت بازتاب، به رابطه دوستان جوان خود ( آقايان علی افشاری و اکبر عطری ـ دونفر ديگر از امضاء کنندگان فراخوان رفراندوم) با تشکيلات اف ـ دی ـ دی ، سازمانيکه رهبران سابق سازمانهای جاسوسی سيا و اف بی آی  آن تشکيلات را تشکيل داده و رهبری و هدايت می کنند، پرده استتاری بکشد. من در اينجا به لينک بيانيه سازمان سوسياليست های ايران اشاره می کنم. (6)

 

2 ـ بيانيه سازمان سوسياليست های ايران کوچکترين ربطی  به تشکلات سياسی مرتبط به تشکيلات « جبهه ملی » و « جناحهای»  مربوط و وابسته به آن تشکيلات « ملی ـ مصدقی »  ندارد. شخص دکتر منصور بيات زاده بعنوان  يکی از اعضای رهبری سازمان سوسياليست های ايران، آن  « بيانيه » راامضاء کرده است و در آن بيانيه کوچکترين صحبتی از « جناح راسخ بيات زاده از جبهه ملی» وجود ندارد.

3 ـ  آقای دکتر علی راسخ افشار ، يکی از آن سه نفر فعالين جبهه ملی ايران است که نوشته ی" سال ۱۳۸۵ سال  سرنگونی حاکمیت جمهوری اسلامی" را مشترکأ منتشر کرده اند، همان نوشته ای که آقای ناصرمستشار آن را بنام « از جبهه ملی ایران جناح داور پناه، ،قاسمی بمناسبت آغاز نوروز»  در مقاله خود نام گذاری کرده است! در واقع جناب ناصر مستشار،  با يک چرخش قلم، نام آقای دکتر علی راسخ افشار که در کنار اسامی  آقايان دکتر پرويز داورپناه ودکترفرهنگ قاسمی قراردارد را از زيرنوشته مزبور حذف کرده است!! وبعد سعی نموده است در بخش پايانی مقاله خود، با کمک اسامی آقايان راسخ و بيات زاده ، يک « تشکيلات خيالی » ، بنام «  جبهه ملی جناح راسخ بيات زاده » درروی کاغد ترسيم کند و بطور مزورانه در جهت تحميق خوانندگان مقاله خود بکوشد ! شيوه کاری همچون شيوه عمل تاريخنويسان طالبان سلطنت ( پهلويست ها)!! من در اينجا به لينک نوشته ی « سال 1385 سال سرنگونی حاکميت جمهوری اسلامی » اشاره می کنم تا خوانندگان محترم به جعل اسناد از سوی آقای ناصر مستشار آشنا شوند. (7)

4 ـ درحاليکه همين آقای ناصرمستشاردرفروردين ماه 1384  بدفاع از محتوی « بيانيه هيئت اجرائيه نهضت مقاومت ملی ايران بمناسبت سالروز 22 بهمن 1357 » به امضاء آقای حميد صدر رئيس هيئت اجرائيه آن سازمان، (8) در پاسخ  به  نقد  دکتر منصور بيات زاده  تحت عنوان « در نقد بيانيه هيئت اجرائيه سازمان نهضت مقاومت ملی ايران در رابطه با انقلاب بهمن 1357 » (9)، مطلبی  تحت عنوان « راه و روش سياسی دکتر مصدق را کداميک از ملی گرايان پيمودند ، پاسخی به دکتر منصور بيات زاده » به نگارش در آورده که آن نوشته نيزازطريق بعضی ازسايت های اينترنتی از جمله « سايت  مليون » و « سايت سازمان سوسياليست های ايران»  انتشار پيدا کرده است .(10) در واقع دقيقأ به اين امر واقف بوده است که دکتر بيات زاده عضو سازمان سوسياليست های ايران است ودرخارج از کشوربا هيچیک از تشکلات ملی ـ مصدقی که  بنام « حبهه ملی ايران  »  فعاليت می کنند وابستگی تشکيلاتی ندارد!!

حال چرا وبچه دليل آقای ناصرمستشاراين چنين آشکارا به تقلب و مغشوش جلوه دادن نظرات ومسائل سياسی نيروهای مخالف سياستهای استعمارگرانه دولت آمريکا به رهبری پرزيدنت بوش دست زده است واين چنين ناشيانه عليه نيروهای ملی ـ مصدقی عمل کرده است و بطور وقيحانه اين نيروها را متهم به رفتار « ضدملی » نموده است، برای ما روشن نيست؟ ولی اگرايشان و سایرهمفکران سياسی شان هرعمل مخالف با اميال پرزيدنت بوش وسازمان سيا، را رفتاری « ضدملی » نام می نهند، جا دارد تا ازاین آقایان پرسید که منظور ایشان ازآن، رفتار« ضدملی» نسبت به منافع «ملت ايران» میباشد و يا منافع « ملتی ديگر» ؟ !!

نظر به اینکه آقای حسين منتظرحقيقی از سازمان فراکسيون متحد (پيروان راه مصدق) ، نيز در چند روز قبل  در رابطه با مقاله آقای ناصر مستشار،  نوشتاری تحت عنوان « حمله به مؤلفه های هويت " ملی ـ مصدقی "  بخشی از سياست تبليغاتی طرفداران پرزيدنت بوش » ، انتشار داده اند و در آن مقاله سعی کرده اند تا جوانب سياست « ضد ملی »  طرفداران سياست پرزيدنت بوش را برای خوانندگان نوشته خود روشن کند (11)، لذا من از برخورد به ديگر نظرات مغشوش مقاله آقای ناصر مستشار خود داری می کنم و خواندن مقاله آقای منتظر حقيقی را به خوانندگان علاقمند توصيه می کنم. 

در آخرسرلازم بتذکر است تا یادآور شوم که ما سوسیالیستها ی مصدقی ایرانی هیچگاه برای کسی و یا گروهی تکلیف تعیین نمیکنیم و تنها دیدگاههای خود را بیان میداریم وآن اینکه ما هرگونه کمکی که سر سوزنی رو دررو با آرمانهای ملی از جمله استقلال، آزادی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی قرارگیرد را مردود میشمارییم.

بله آقای مستشار همانطور که میفرمایید : بقول عطار نیشابوری "هنوز اندر خم یک کوچه ایم!! ولی رهنمودها و اندرزهای شما هم نه تنها کمکی جهت برون رفت از این برزخ تاریخی به ما ایرانیان نمیکند، که کارمان را صدها بار خرابترمیکند. 

رضا رحیم پور

مسئول سازمان سوسياليست های ايران ـ شاخه دانمارک

17 ارديبهشت 1385 برابر با 7 ماه مه 2006

 

socialistha@ois-iran.com

www.ois-iran.com

 

زير نويس:

 

1 – دردفاع از سیاستهای ضد ملی نمی توان پشت نام دکترمصدق مخفی شد؛

ناصر مستشار،

سايت عصرنو

http://www.asre-nou.net/1385/ordibehesht/6/m-mostashar.html

 

2- در رد ادعای نويسنده کيهان لندن در باره عامل کودتای 28 مرداد،

خانم بقراط بسی خفته نمانيد! نه شاه کودتا کرد، نه مصدق !!

سازمان های جاسوسی سيا و انتليجنت سرويس کودتا کردند.

مهندس رضا رحيم پور،

سايت سازمان سوسياليست های ايران

www.ois-iran.com/pdf189.pdf

 

3- نامه سرگشاده دکتر کريم سنجابی ، دکتر شاپور بختيار، داريوش فروهر به

پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهی،

سايت سازمان سوسياليست های ايران

www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-namahe-sanjabie-bakhtiyar-frohar-be-shah-22khordad-1356.htm

 

4- کتاب « دکتر محمد مصدق و راه مصدق » ،

بقلم دکتر منصور بيات زاده،

سايت راه مصدق

www.rahe-mossadegh.ois-iran.com

 

5- متن سخنرانی آيت الله خمينی در بهشت زهرا ـ بهمن 1357 ،

آن ها چه حقی داشتند که برای ما سرنوشت معين کنند،

هرکس اختيار سرنوشتش با خودش است،

حق قانونی و حق شرعی و حق بشری ماست که سرنوشتمان  دست خودمان باشد

www.tvpn.de/sa/sa-337.pdf

 

6- بيانيه سازمان سوسياليست های ايران

در رابطه با توضيح دکتر محمد ملکی  در باره  خبر  " سايت بازتاب"  مبنی بر دعوت سنای آمريکا از ايشان

سايت سازمان سوسياليست های ايران

www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1017.htm

 

7 ـ سال 1358 سال سرنگونی حاکميت حمهوری اسلامی،

دکتر علی راسخ افشار، دکتر پرويز داورپناه ، دکتر فرهنگ قاسمی

http://www.asre-nou.net/1385/farvardin/22/m-sale-1385.html

 

8 -  بيانيه هيئت اجرائيه نهضت مقاومت ملی ايران بمناسبت سالروز 22 بهمن سال 1357

به نقل از سايت مليون؛

http://www.melliun.org/nehzat/n05/22bahm83.htm

 

9 ـ  در نقد بيانيه هيئت اجرائيه سازمان نهضت مقاومت ملی ايران در رابطه با انقلاب بهمن 1357 ،

دکتر منصور بيات زاده ،

به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران؛

www.ois-iran.com/208.pdf

 

 

10 – راه و روش سياسی دکتر محمد مصدق را کدام يک از ملی گرايان پيمودند ،

پاسخی به دکتر منصور بيات زاده ،

ناصر مستشار ،

 به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران

www.tvpn.de/ois/js-ordibehescht1384/ois-iran-409.htm

 

11 ـ حمله به مؤلفه های هويت « ملی ـ مصدقی »

 بخشی از سياست تبليغاتی طرفداران پرزيدنت بوش

حسين منتظر حقيقی

سايت سازمان سوسياليست های ايران

www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-2365-a-montazarehaghighie.htm