در بخشي از شماره
اخير (16) فصلنامه مطالعات تاريخي، دستنوشتههاي يكي از رجال
دربار پهلوي يا دولتمردان آن دوره منتشر شده است كه پس از
پيروزي انقلاب اسلامي به اختصار و براي آگاهي بخشي از درون
دربار، آنها را به جا گذاشته كه حاوي نكات تازه يا مؤيد گزارشهاي
مطرح شده تا اين زمان است. اين دستنوشتههاي كوتاه كه با
عناويني مشخص و در بيست صفحه ـ در واقع نوزده صفحه است و يك
صفحه به اشتباه شمارهگذاري شده است ـ نگاشته شده، در بايگاني
«دفتر اطلاعات و تحقيقات نخستوزيري» جمهوري اسلامي ايران
نگهداري ميشد. در پي رسيدن يادداشتها به فصلنامه مطالعات
تاريخي (فصلنامه
مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي
سياسي) كوششهايي براي يافتن نام نويسنده
آنها صورت گرفت كه نتيجه بخش نبود. با علم به اين كه نبود نام
صاحب دستنوشتهها، ميتواند استناد آن را نزد اهل پژوهش كمرنگ
نمايد، طرح وقايعي كه قرينههاي گوناگون در ديگر منابع دارد،
ضمن حفظ اعتبار يادداشتها، اين امكان را نيز فراهم ميكند كه
با ارايه آن، نام نويسندهاش نيز روشن شود.
در زير چند برگ از اين دستنوشتهها مرور ميشود:
ماجراي بردن وسايل كاخ بعد از
سفر شاه
وقتي شاه و فرح از ايران رفتند، شخصي به اسم حسين اميرصادقي در
حدود صد نفر خبرنگار را به كاخ نياوران آورد و آنها از همه جاي
كاخ، فيلمبرداري كردند و هدف اين بود كه نشان بدهند هيچ وسيلهاي
از كاخ نرفته است،
اما چند روز بعد، ناگهان دكتر جوادي (دوست عليا حضرت كه معاون
نهاوندي در دانشگاه بود) به اتفاق سرلشگر نشاط به كاخ ميروند
و شروع به جمعآوري مقداري اثاثيه و لوازم ميكنند. سرايدارها
موضوع را تلفني به ديدهبان كه سؤال به عهده او افتاده بود، ميگويند
و ديدهبان به وزير دربار اطلاع ميدهد. وزير دربار ميگويد كه
از موضوع خبري ندارد و دستوري به او ندادهاند. اما نشاط و
دكتر جوادي ميگويند كه عليا حضرت به آنها تلفني دستور داده
است. ديدهبان موضوع را كتبي به وزير دربار اطلاع ميدهد و
وزير همايون بهادري را مسئول رسيدگي ميكند و ديدهبان مصرا ميگويد
فقط بايد دستور كتبي وزير دربار صادر شود، وگرنه خروج از وسايل
ممانعت خواهد شد. البته نشاط ميگويد كه او دستور دارد و موضوع
را اجرا خواهد كرد. ديدهبان راهحلي پيدا ميكند و موضوع را
به عباسقلي بختيار اطلاع ميدهد و عباسقلي بختيار به نخستوزير
وقت اطلاع ميدهد و چون قرار بوده اين اجناس و چهار دستگاه
ماشين كه مشخص شده بود و به وسيله فرح به نشاط و به وسيله
كامبيز آتاباي به ديدهبان اطلاع داده شده بود با دو طياره به
مراكش ارسال شوند و به دستور نخستوزير نيروي هوايي هواپيما
نميدهد و بدين ترتيب موضوع منتفي ميشود. وسايل جمعشده كه
حتي چمدان هم شده بود، دو مرتبه باز ميشود و در جاهايش چيده
ميشود.
مشروح واقعه را مسلما مهدويان، رئيس نظارتخانه و مسئول نياوران
و سرلشگر نشاط و بعد ديدهبان و بهادري ميدانند. آذر برزين در
نيروي هوايي هم خبر داشت.
درباره روز آخر رفتن
روز آخر رفتن شاه، شاه براي رفتن عجله بسيار داشت. شنيده شد كه
وقتي جلسه روز قبل از رفتن شوراي سلطنت تشكيل شده بود، بختيار
به شاه گفته بود كه بايد بماند تا مجلس رأي بدهد و به همين
ترتيب هم عمل شد و شاه چند بار تلفني از رئيس مجلس خواسته بود
كه جلسه را تمام كند و او ساعت 12 با هليكوپتر از نياوران به
فرودگاه رفت و تا ساعت 13 منتظر بختيار ماند و ساعت 10 دقيقه
بعد از يك پرواز كرد. عجله او قابل توصيف نبود. سجادي كه رئيس
مجلس سنا بود، به علت بيماري در فرودگاه نبود، ولي سعيد، رئيس
مجلس شورا با بختيار به فرودگاه رفته بودند.
محمدعلي قطبي
دايي فرح و از كثيفترين و دزدترين آدمهاست و گويا هنوز در
ايران است. صنف جگركي به اصلان افشار شكايت كرده بود كه
محمدعلي قطبي با انحصار وارد كردن و فروش گوشت روزانه فقط حدود
پنجاه هزار تومان از انحصار «جگر و ساير مخلفات گوسفند»
سوءاستفاده ميكند و خواسته بودند كه موضوع به شاه گفته شود.
شاه به افشار گفته بود به قطبي بگويد دست از اين كارها بردارد،
ولي قطبي تا دقيقه آخر انقلاب، همچنان به اين دزدي ادامه ميداد
و حرف شاه را هم كه چند بار گفته شد، گوش نكرد. اصولا آنها با
شاه از نزديك آشنا بودند و فهميده بودند كه شاه فاقد هرگونه
قدرت و اراده تصميمگيري و نوعي گيج و هاج [و] واج و شايد
مجنون شده است به حرفش توجهي نداشتند و كار خودشان را ميكردند.
محمدعلي قطبي
علاوه از مقاطعهكاري ـ نماينده «بوئينگ» هم بود؛ يعني فروش
هواپيماهاي مسافري بزرگ به ايران از مشاغل ايشان بود.
فرح و جلساتش
در اين چند ماه اخير، شاه كاملا «بريده» بود. آقاي اردلان وزير
دربار ميگفت، وقتي با شاه حرف ميزني بهتزده نگاه ميكند و
معلوم است كه چيزي نميفهمد. شاه تقريبا قدرت صدور هرگونه
دستور يا فهم هرگونه مطلب و تصميمگيري را از دست داده بود.
فرح مرتبا جلساتي را با قطبي، نهاوندي، سيدحسين نصر، جوادي،
دكتر معينزاده دندانپزشك، احسان نراقي، شاهرخ امير ارجمند و
دكتر مجيدي، گاهي جعفريان و شهرستاني (شهردار سابق تهران)
افراد ديگر را نميدانم و حتما از گروه بررسي مسائل ايران
(بساط نهاوندي) كسان ديگري هم بودهاند [برگزار ميكرد]. اين
دار و دسته كه طراح سفر فرح به كربلا بودند و همچنين نطق كذايي
شاه را هم آنها توصيه و حتي تهيه كردند (نطق آخر شاه را نصر و
قطبي و نهاوندي تهيه كردند) به شدت خيال ميكردند كه اگر شاه
برود، فرح بماند. در اين مورد مسلما مذاكراتي هم كردهاند و
فعاليتهايي هم انجام دادند. حتي فرح چند بار گفته بود، اگر
شاه برود، من ميمانم و فعاليت ميكنم. كه البته وضع آنچنان
بود كه او هم فهميد كه بايد برود.
در اين ميان
دار و دسته خود شاه مثل امرا، اردشير زاهدي و اصلان افشار و
آتابايها و چند نفر ديگر با دار و دسته فرح نبردي مفصل داشتند
و حساب همديگر را ميرسيدند و هر دو طرف خرابي اوضاع را محصول
كثافتكاريهاي نفر مقابل (يعني شاه و فرح) و فك و فاميل و دار
و دسته او ميدانست.
ميگويند، رضا قطبي و جوادي هنوز در ايران هستند ولي شاهرخ
اميرارجمند رفته است.
قطبي تا روزهاي آخر در تلويزيون نفوذ داشت و به وسيله تورج
فرازمند و ساير عواملش، همه كارها را در قبضه خود داشت. حتي
شايد در اعتصاب هم دست داشت. چگونه، نميدانم و چرا، خدا ميداند!
شايد فكر نميكردند موضوع اين همه دامنهدار است.
اسناد دربار
وقتي شاه و فرح رفتند، چند روز بعد، مقداري اسناد از كاخ
مركزي دربار را سوزاندند. سرهنگ نجمآبادي كه از گارد به دربار
منتقل شده بود و مسئول حفاظت بود، در اين مورد اقدام ميكرد.
من نميدانم چه اسنادي و چه ميزان سوخته شده است، ولي در
نياوران يا در سربازخانه لويزان سوزانده ميشد. نجمآبادي،
قانع بصيري (كه رئيس اداره بايگاني محرمانه دربار بود) از اين
موضوعها و آنچه كه سوخته است اطلاع دارند، اما مسلم ميدانم
هنوز هم اسنادي در دربار و در دفتر مخصوص وجود دارد كه براي
بررسي تاريخ و وقايع سالهاي گذشته، ضروري است.
نطق شاه
(تنها نطق بعد از شروع انقلاب)
نطق معروف شاه را حسين نصر و نهاوندي و قطبي نوشتند و
قطبي آن را براي فرح خواند و بعد از اينكه او قبول كرد، به
شاه دادند كه بخواند. مسلما شاه در اين اواخر كاملا اراده خود
را از دست داده بود و به قولي دچار «ديپرسيون» و به قولي «مسخ»
شده بود.
سفر فرح به
كربلا را هم كه به صورت كمدي درآمد، حسين نصر طراحي كرده است و
قطبي هم همراه بود، اما خراب از آب درآمد و آيتالله خويي را
هم از نظرها انداخت.
ميتوان گفت كه در دو ماه آخر، تصميمگيرنده فرح بوده است و او
تقريبا اختيار كامل را در دست داشت.