مستوره های زندگی ما

چگونگی تاثیرات ادوار کودکی در زندگی ما

 

 

همواره و به تکرار به اتخاذ تصیمیمات غلط می پردازیم. همواره و به تکرار برای شریک غلط در زندگی تصمیم می گیریم. همواره و به کرات با شک و تردید به خود، به نفس خویش، خود را رنج می دهیم. فردی که از آموختن از اشتباهات خود عاجز بوده و ناتوان است که به زندگیش سمتی نو بخشد، به احتمال در یک «دام زندگی» گرفتار آمده است.

 

 

نوشتهء اورزولا نوبر از مجلهء علمی ”روانكاوي امروز“، شماره جولاي 2007

 

 

مترجم مهندس جواد ولدان (صابر)
مدیریت و سردبیر پرتال فرهنگی علمی سیاسی ایران آزاد

Www.Iran-Azad.De
Info@iran-azad.de

09. Juli 2007

 

 

قسمت اول

دیگر بچه نیستید. مدتهاست که دیگر بچه نیستید. به عنوان فردی بالغ میانه عمر و زندگی خود را بسر می کنید. اما هر از چند مدت، از حسیاتی برخوردار و لبریز می شوید، که در ظاهر حتی به زمان حال نیز خوانائی و انطباق ندارند. شما عجز و درماندگی حس می کنید و از این احساس رنج می برید. به خود اعتماد ندارید. خود را یک بازنده می بینید. از آنجا که ترس دارید او شما را ترک کند، با تزلزل و شبهه به شریک و همسر خود آویخته می شوید. در این اوقات و موقعیات رفتار شما بیشتر به یک کودک مشابهت دارد تا به یک فرد بالغ.

این احساسات عجز، درماندگی و بی ارادگی را همه می شناسند. این احساسات که بوسیله و در پی عدم موفقیت، تجربیات جدائی و یا عدم توانائی برانگیخته شده و بروز می یابند، کاملا عکس العمل های طبیعی هستند. اما برخی اوقات اینها بدون هیچ دلیل و انگیزه ای واقعی سایه انداز زندگی می گردند و به شکل یک همراه دائمی در وقوع و گذار زندگی فرد آشیان ساخته و همدم می شوند. چنین فردی غالبا خود را در تنهائی اسیر و در تکاپوی یک جنگ، در نبردی با احساسات درماندگی خود و نبردی در عدم رخصت به نزدیکی واقعی به دیگران دچار می بیند؛ جنگ با دلواپسی ها، علیه این تمایل که چرا نیازهای شخصی خویش را کمتر از نیازهای دیگران جدی تلقی می نماید؛ علیه این سرنوشت که افتادن دائمی به دام عشق نامطلوب را غیر قابل اجتناب می یابد؛ بر علیه ناامیدی، افسردگی ها و ترس های غیرقابل توضیح و توجیه. 

 

اگر زندگی فرد بیشتر به رنگهای سیاه و خاکستری آغشته می باشد، تا به یک دنیائی از رنگ و نگارها، این می تواند چنین معنائی داشته باشد: آدمی در یک «دام زندگی» اسیر گردیده است، دامی که سرچشمهء و منبع آن به احتمال در دوران کودکی یافت می شود. در سنین بالغی تجربیاتی در زندگی یک فرد تکرار می گردند، که همان شخص در دوران کودکی به اجبار تجربه کرده است. در این ارتباط آقای روانشناس جفری یانگ از دانشگاه کلمبیا از «الگوها»، از «نمودارها»، از «نمونه ها» سخن می گوید. الگو و نمودارهائی که تعیین کنندهء افکار و اعمال می باشند، نمودارهائی که می توانند خلق و خوی آدمی و نیز کیفیت اعتماد به نفس را در وی حک و منقوش نمایند. اگر این نمودارها، اگر این الگوها، نمودارهائی سازنده باشند، انسان با اعتماد و استقامت و با یک اعتماد به نفس مستحکم به زندگی می پردازد؛ نمودارهای دست و پا گیر از تجربیات دردناک و مخرب اوان کودکی نشئت می گیرند و به طرق مختلف می توانند تاثیرات مضر و ویران کننده داشته باشند.

 

رواندرمانان و نویسندگان کتاب آقای تئودور زایفرت و خانم آنگ لی زایفرت به تشریح این می پردازند، که چگونه از تجربیات گذشته نمودارها و الگوهای منفی بافته، ساخته و پرداخته می گردد: «ما همگی یک تاریخ و سابقهء طویل از فراگیری و آموزشهای شخصی و مربوط به خود را در پشت سر داریم. هزاران بار شنیده ایم و تجربه کرده ایم که، ما، آنچنان که هستیم، مورد پسند و قابل قبول نبوده ایم. ما بسیار دستپاچه بوده و هستیم، خیلی شلوغ، خیلی بی ادب، خیلی تنبل، خیلی ترسو، خیلی نادان و خیلی کند و عیره. جملاتی نظیر تو هیچی نمی شوی یا تو خیلی دست و پا چلفتی هستی، بده من، بهتره که من خودم این کار را انجام دهم، را بسیاری از ما شنیده ایم. بدین نحو عدم اعتمادی عمیقانه نسبت به ما ابراز و مستدل می گردید. این گفته ها و استدلالات به ما خورانده شده است، با شیر مادر به ما خورانده شده است، که ما هیچ هستیم، ما معتقد گردیده ایم که از دست ما نمی تواند کار درست و مساعدی برآید.»

 

این یقین و اعتقاد «من نمی توانم» تنها یکی از بسیار نمونه ها و نمودارهائی است، که به علت و در پی تجربه های زودرس گذشته امکان و توان تبلور دارند. یک الگو (در آنالیز ترانس آکسیون «جزوه» نامیده می شود) یک نوع نقشهء زندگی، نقشهء راهها در زندگی می باشد. نقشه ای که در آن همه چیزهائی که فرد در سالیان نخستین و دوران کودکی خویش تجربه کرده و گذرانده است، ثبت و بایگانی گردیده است. این نقشه، همانطور که خانم رواندرمان (متخصص شیوه آنالیز ترانس آکسیون) با گفتهء روشن و پیشگیر از هر گونه سوء تفاهم خود بیان می کند، نقشه ای «پیش نوشته از طرف خدایان نیست». بلکه این نقشه مولود رفتارها و اعمال نخستین افراد مرتبط با کودک، نخستین مراقبین کودک (معمولا در درجهء نخست مادر و بعد هم پدر) می باشد. در این نقشه، در اینجا، والدین، مراقبین نخستین کودک جای پای خود را بر جای گذارده اند. اریک برنر موسس شیوهء رواندرمانی آنالیز ترانس آکسیون نوشته است، «انسان شاهزاده متولد می شود، تا اینکه از طرف والدین خویش به یک قورباغه تغییر می یابد». البته اگر چه فاکتورهای موروثی و ژنها نقش معینی ایفا می کنند- و بدین ترتیب هر نمودار و الگو نیز به مزاج، به شور و حرارت کودک، به تاثیرات ژنها در کودک نیز وابسته است- اما بزرگترین تاثیرات، مهمترین نقش در پیدایش یک نمودار، یک الگو، یک جزوه، همان نخستین افراد مرتبط با کودک می باشند، که نیازهای اساسی نوزاد و کودک خردسال را برآورده نکرده اند.

 

تجربیات زیر، بنابر گفته های آقای یانگ، مشوق و حامی کمال و توسعه الگوهای منفی می باشند:

- نوزاد، کودک محبت و عشق و استحکام را بسیار کمتر از آنچه باید، تجربه می کند. ارتباط و رابطه او با نخستین مراقبین خود، با مادر و پدر غیر قابل اعمتاد و اطمینان است.
 

- نوزاد، کودک شوک و ضربهء روحی تجربه می کند. او به طریق جسمی یا روحی مورد سوءاستفاده واقع می شود و یا مورد بی توجهی و غفلت قرار می گیرد.


- نوزاد، کودک بیش از اندازه مورد توجه، عنایت و خوبی واقع می شود. از او بیش از اندازه مراقبت می گردد و هر گونه کوچکترین خواسته های او برآورده می شود. همزمان حد و مرزی برای او کشیده نمی شود و نمی آموزد که با معیارها و اندازه ها با واقعیات روبرو گردد.

 

بسته به نوع تجربیات ما در اوان زندگی و نخستین دوران رشد خود، الگوها و نمودارهای ویژه ای در ما پدید می آید. در مجموع تا کنون هجده الگو را آقای یانگ و تیم همکارانش شناخته و مورد بررسی و مطالعه قرار داده اند (که در زیر خواهد آمد). هفت عدد از این الگوها در اینجا تشریح و توصیف می گردد. بعلت ضرورت کوتاهی، جمع بندی و چکیدهء این مقالهء علمی، ممکن است که این تشریح و توصیفات تصنعی جلوه نموده و در چشم بزند. طبیعتا این الگوها بندرت بدین ترتیب و در این فرم و نحو خالص خود جلوه گر می گردند، و برخی از اوقات آدمی دارای چندین الگو و صاحب چندین نمودار می باشد، که زندگی و سرنوشت وی را تعیین می نمایند.